ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ختنـه ب قسمتی از پوست آلت ی را گویند. لباس ختن سوران و سنّتی دیرین درون ادیـان الهی و در شریعتاسلام پذیرفته شده است. لباس ختن سوران از این عنوان درون بابهاى صلات، لباس ختن سوران حج، اجاره و نکاح سخن گفتهاند.
معنا
[ویرایش]واژه ختنـه از ریشـه خ ت ن بـه معنای قطع و ب و در کاربرد عام بـه معنای ب پوستِ بر آمده از آلت ی مردان و زنان است. درون متون عربی و دینی بـه جای آن بیشتر واژه خِتان بـه کار رفته است. همچنین کاربرد واژه اِعذار به منظور ختنـه مرد و زن و نیز واژه خَفْض، بـه ویژه درون مورد ختنـه زنان، رواج دارد. بهی کـه ختنـه نشده باشد، اَقْلَف/ اَغْلَف گفته مـیشود.
پیشینـه
[ویرایش]مفهوم دقیق ختنـه مردان بر پایـه متون حدیثی و فقهی، عبارت هست از برداشتن تمام یـا بخشی از پوستی کـه حشفه را مـیپوشاند، و ختنـه زنان ب بخشی از پوست آلت ی درون بالای محل خروج ادرار است. ختنـه بـه عنوان سنّت اجتماعی و دینی درون دورههای گوناگون مـیان مسلمانان رواج داشته و بر اثر تداخل با آداب و رسوم متداول درون مـیان ملتها، جزئیـات آن اشکال متفاوتی یـافته است.
سنّت ختنـه درون ادیـان و جوامع قدیمـی نیز سابقه داشته است. بنابر آنچه درون تورات ذکر شده، حضرت ابراهیم علیـهالسلام درون ۹۹ سالگی مورد خطاب الهی قرار گرفت و مأمور شد کـه خود و اولاد ذکور از نسل خود را بـه نشانـه پیمان بستن با خداوند ختنـه کند. این سنّت درون مـیان یـهودیـان هم متداول بوده و هست و آنان ختنـه ن را بسیـار ناپسند مـیشمارند. شیوه ختنـه و شرایط آن درون شریعت یـهود با احکام اسلامـی آن تشابه بسیـار دارد. درون مسیحیت ایمان بـه خدا و غسل تعمـید بـه جای ختنـه نشانـه پیمان الهی تلقی شده است. یـهودیـان اغلف را نجس شمرده و از بسیـاری از حقوق محروم مـیدانستند.
در منابع دینی
[ویرایش]در قرآن ختنـه بـه صراحت ذکر نشده است، ولی احادیث و منابع تفسیری برخی آیـات را اشاره کننده بـه آن دانستهاند. مثلا سنّتِ ابراهیمـیِ ختنـه از جمله مصادیق «کلمات» درون آیـه ۱۲۴ سوره بقره ، «مِلّةَ ابراهیمَ حنیفاً» درون آیـه ۱۲۵ سوره نساء و «حنفاء» درون آیـه ۵ سوره بینـه بـه شمار رفته است. همچنین مراد از «صِبغةَاللّه» درون آیـه ۱۳۸ سوره بقره بـه نظر برخی مفسران، شریعت الهی درباره ختنـه است. همچنین درون احادیث بـه پیشینـه این سنّت دیرین و شرایط و چگونگی آن درون اسلام پرداخته شده است. برخی احادیث ختنـه حضرت ابراهیم را درون هشتاد سالگی ذکر کردهاند. پارهای احادیث نخستین مختون مرد را حضرت ابراهیم و نخستین مختون زن را هاجر مادر اسماعیل علیـه السلام دانستهاند. بنابر برخی احادیث، پیـامبر اکرم را بعد از تولد، عبدالمطلب، و بر پایـه برخی دیگر جبرئیل، ختنـه کرد. روایـاتی دیگر حاکی هست که آن حضرت مختون متولد شده است. همچنان کـه بنابر احادیث، برخی پیـامبران و ا نیز ختنـه شده بـه دنیـا آمدهاند و این از ویژگیهای امام بـه شمار رفته است.
دیدگاه مسلمانان
[ویرایش]← امامـیه
بر این اساس، حتما ختنـه را سنّتی دانست کـه پیش از اسلام متداول بوده و پس از آن، البته با شرایط و قیودی خاص، تداوم یـافته است. با این همـه، مذاهب مختلف اسلامـی درباره چگونگی حکم آن اختلاف نظر دارند. بـه موجب فقه امامـی، خودداری از ختنـه بر مردان جایز نیست. حتی اگری درون دوران کهنسالی بـه دین اسلام بگرود، ختنـه بر او واجب هست و وجوب ختنـه از ضروریـات دین خوانده شده است. بر این اساس، طواف شخص ختنـه ناکرده ( اغلف ) باطل هست و نیز نمـیتواند امام جماعت شود. در اینکه ختنـه مطلقا شرط صحت طواف است، حتى اگر بـه سبب تنگى وقت امکان ختنـه نباشد، یـا شرطیت آن محدود بـه صورت امکان ختنـه مىباشد، اختلاف است. حتی برخی بر آنند کـه بر پیکر شخص اغلف نمـیتوان نماز مـیت گزارد. البته شماری از فقیـهان امامـی درون برخی فروض مـیان مقصر بودن یـا نبودن شخص مزبور و مـیان توانایی داشتن یـا نداشتن به منظور ختنـه، تفاوت قائل شدهاند.
← اهل سنت
شافعیـان و حنبلیـان نیز بـه وجوب ختنـه مردان قائلاند. در برابر، حنفیـان و مالکیـان ختنـه را بر مردان واجب ندانستهاند، بلکه از آنرو کـه ختنـه را نوعی سنّت انگاشتهاند، آن را مستحب شمرده و کارهایی چون امامت جماعت را به منظور اغلف جایز و شـهادت او را پذیرفتنی دانستهاند.
ادله
[ویرایش]فقهای شیعه و اهل سنّت به منظور وجوب ختنـه مردان بـه آیـه ۱۲۳ سوره نحل (اَنْ اتَّبِعْ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفاً: لباس ختن سوران اينکه از آیین ابراهیم کـه ایمان او خالص بود، پيروی کن) استناد کردهاند. آنان بـه استناد احادیث ، مراد از روش و سنّت ابراهیم درون این آیـه را ختنـه دانستهاند، همچنانکه درون منابع فقهی بـه احادیث متعدد دیگر و اجماع هم استناد شده است.
زمان وجوب
[ویرایش]به نظر مشـهور فقهای امامـی، زمان وجوب ختنـه، هنگام بلوغ است. هرچند شماری از فقها بـه وجوب ختنـه بر ولیِّ کودک قائلاند، ولی مخالفان این نظر، با استناد بـه اصل برائت آن را بر ولیّ واجب ندانسته و احادیثی را کـه اولیـا را بـه ختنـه فرزندان خود ترغیب کردهاند، دالّ بر استحبابِ این کار شمردهاند، همچنانکه اهل سنّت نیز ختنـه نابالغ را بر ولیّ او مستحب دانستهاند. ختنـه از نوزادى کـه ختنـه شده بـه دنیـا آمده ساقط است؛ لیکن مستحب هست جهت اجراى سنت ، تیغ را بر ختنـه گاه او بکشند. ختّان (ختنـه کننده) مـیتواند درون برابر کار خود اجرت دریـافت کند و تنـها درصورتی ضامن هست که مـهارت کافی نداشته باشد یـا درون کار خود تعدی یـا تفریط نماید. به نظر برخی فقها ، هرگاه مرد بالغ از ختنـه خودداری کند، حاکم اسلامـی موظف هست او را بـه این کار وادارد.
ختنـه زنان
[ویرایش]بیشتر مذاهب فقهی ، ختنـه زنان را واجب ندانسته و به استحباب آن قائلاند. از جمله مستندات این فقها، احادیث و به ویژه این حدیث مشـهور هست که ختنـه به منظور مردان سنّت هست و به منظور زنان فضیلت و شرافت (الخِتانُ سنّةٌ لِلرّجال و مَکرُمَةٌ للنّساء). برخی فقها از این حدیث، وجوب ختنـه بر مردان را هم استفاده کردهاند. در برابر، فقهای شافعی ختنـه زنان را واجب شمرده و به احادیثی دیگر استناد کردهاند. باتوجه بـه رواج ختنـه ان درون مصر و واکنش شدید برخی معان حقوق زنان ، درون این کشور قوانینی بـه تصویب رسید که تا ختنـه ان را محدود سازد.
احکام استحبابی
[ویرایش]برای ختنـه، قطع نظر از وجوب یـا استحباب آن درون مذاهب گوناگون، آدابی مستحب درون احادیث و منابع فقهی ذکر شده است. مثلا فقهای شیعه و شافعی بـه استناد احادیث (از جمله حدیث منقول درباره ختنـه امام حسن و امام حسین علیـهماالسلام) ختنـه را درون روز هفتم ولادت نوزاد مستحب شمردهاند، ولی درون منابع فقه حنفی زمان ختنـه سالهای مختلف (از هفت که تا دوازده سالگی) ذکر شده است. برخی فقهای مالکی و حنبلی ختنـه درون هفتمـین روز تولد را، از آنرو کـه سنّت یـهودیـان بوده، مکروه شمردهاند. همچنین درون احادیث شیعی از استحباب اطعام ( وَلیمـه ) به منظور ختنـه و نیز خواندن دعایی مخصوص هنگام ختنـه سخن بـه مـیان آمده است. در شماری از منابع فقهی، آشکار ساختن ختنـه ان با دادنِ ولیمـه مستحب بـه شمار نرفته یـا تنـها بـه دعوت از زنان توصیـه شده است. اجابت ولیمـه ختنـه کراهت دارد. در منابع دیگر، بـه استناد احادیثی کـه در آنها از معمول نبودن این سنّت درون زمان پیـامبر اکرم سخن رفته، اصولا ولیمـه به منظور ختنـه مکروه شمرده شده است.
ابعاد فرهنگی و اجتماعی
[ویرایش]رسم ختنـه درون مناطق گوناگون جهان اسلام با آداب و رسوم متفاوتی برگزار مـیشود. ظاهرآ از دیرباز ختنـه پسران با جشن و مراسمـی آشکار و ختنـه ان پنـهانی و بیسر و صدا انجام مـیشد. شکوه ختنـه سور آنها نیز اغلب با وضع مالی خانوادهها متناسب بود و دستِکم مجلسِ ولیمـهای بدین مناسبت برپا مـیشد. ختنـهسوران برخی خلیفهزادگان و شاهزادگان شـهرتی زبانزد یـافت. به منظور نمونـه المقتدر درون ۳۰۲، به منظور ختنـه پنج فرزندش ششصد هزار دینار پرداخت و جشنی باشکوه برپا کرد. محمودخان دشتی ، داماد فتحعلی شاه (حک: ۱۲۱۲ـ۱۲۵۰) نیز درون ختنـهسوران پسرش ــکه بعد از چندین بـه دنیـا آمده بودــ از فرط شادمانی سکههایی بـه نام فرزندش زد و در مـیان اهالی شـهر تحت فرمانش تقسیم کرد، البته این ماجرا سبب عزل او از سمتش شد.
ثروتمندان معمولا همراه با فرزندان خود فقیرزادگانی را نیز ختنـه مـید. بـه گزارش ابن کثیر ملک ظاهر بیبرس بـه هنگام ختنـه پسرش، ملک سعید محمد برکه خان، شماری از فرزندان امرا و اعیـان و نیز ۱۶۴۵ تن از فرزندان «اولاد الناس»(دستهای از غلامان خارجی ممالیک) را نیز درون ۶۶۲ ختنـه کرد.
خاتن
[ویرایش]وظیفه انجام ختنـه اغلب بر عهده دلاکان یـا سلمانیها بود. این اشخاص درون مناطق گوناگون نامهای متفاوتی داشتند، از جمله: خاتن، ختّان، طَهّار، سنّتچی، حکیم و استاد.
شیوه و ابزار
[ویرایش]شیوهها و ابزارهای ختنـه کموبیش یکسان بود. خلف بن عباس زهراوی ، پزشک و جراح قرن چهارم، شیوه و ابزارهای ختنـه درون زمان خود را بـه تفصیل شرح داده است. این شیوهها با اندکی تغییر درون سدههای بعد نیز ادامـه یـافت. تیغ دلاکی، نی چوبی چاکدار، قیچی و چاقو از جمله ابزارهای ختنـه بود. درون الجزایر چاقوی سنگی نیز به منظور این عمل بـه کار مـیرفت کـه یـادآور ختنـه بنی اسرائیل با شمشیر سنگی بـه هنگام ورود بـه ارض موعود است. معمولا به منظور بهبود زخم از خاکستر پنبه سوخته استفاده مـیشد. درون مناطق گوناگون کودکان را درون سنین متفاوتی ختنـه مـیکنند. به منظور مثال این مراسم درون عربستان و به ویژه مکه معمولا بین سه که تا هفت سالگی، درون مصر اغلب بین پنج که تا شش سالگی، درون شمال افریقا بین هفت روزگی که تا سیزده سالگی، درون ترکیـه معمولا درون هفت سالگی و در مجمع الجزایر اندونزی گاه درون چهارده ـ پانزده سالگی برگزار مـیشده است.
آداب و رسوم
[ویرایش]← در مکه
در مکه ، ختنـه پسران با جشنی پرشکوه همراه است، اما ان بیسر و صدا ختنـه مـیشوند. پسری کـه قرار هست ختنـه شود، روزِ قبل از عمل لباسی مزین و گرانقیمت مـیپوشد و سوار بر اسب از مقابل مردمـی مـیگذرد کـه با ساز و آواز او را همراهی مـیکنند. شامگاه این روز نیز جشن ادامـه مـییـابد و صبح روز بعد پیش از طلوع خورشید، خاتن مراسم ختنـه را آغاز مـیکند. از خاتن بعد از عمل درون کنار مـهمانان پذیرایی مـیشود.
← در مصر
در مصر مراسم ختنـه معمولا درون کنار یک عروسی برگزار مـیشود که تا در هزینـهها صرفهجویی شود. درون آنجا نیز پسران را قبل از ختنـه از مقابل مردم مـیگذرانند. پسر لباس انـهای مـیپوشد و با رفتاری پرناز بـه مـیان جمع مـیآید. چارقدی نیز بـه قسمتی از چهره او مـیبندند که تا چشم نخورد.
← در ترکیـه
در ترکیـه این مراسم سنّت نام دارد و در حضور امام جماعت مسجد برگزار مـیشود. او به منظور سلامتی کودک دعاهایی مـیخواند. مراسم ختنـه درون آنجا نیز کم و بیش شبیـه مراسم عربهاست. درون شمال افریقا اغلب چند پسر باهم ختنـه مـیشوند و ثروتمندترین پدر مخارج مراسم را مـیپردازد. بدویـان آن نواحی به منظور صرفهجویی درون هزینـهها هر دو سال یکبار مراسم ختنـه دستهجمعی برگزار مـیکنند.
← در جنو ب شرقی الجزایر
در جنوب شرقی الجزایر پسران بین دو که تا ده سالگی ختنـه مـیشوند. درون جشن ختنـه به منظور کودک و گاه به منظور همـه افراد خانواده لباس نو مـیخرند. کودک را جبه سفیدی از حریر یـا کتان مـیپوشانند و به دست و پای وی حنا مـیبندند و زیورآلاتی بدو مـیآویزند. زنان درون حین انجام ختنـه آواز مـیخوانند. سپس پوست غلفه بریده شده را بـه نخ مـیکشند و آن را، درون آبادی بـه نخل و در بادیـه بـه شتر مـیآویزند.
← در ایران
اما جشنهای ختنـهسوران درون ایران بـه تفصیل و اهمـیت کشورهای عربی نیست. هانری ماسه برخی گزارشهای جالب جهانگردان درون این باره را گرد آورده است. ختنـهسوران درون مناطق گوناگون ایران آداب متفاوتی دارد. مثلا درون گیلان ساعت سعد را مشخص کرده دوستان و نزدیکان و مطرب جمع مـیشوند و دلاک یـا سلمانی را خبر مـیکنند. سپس تدارک پذیرایی مـیبینند و با بچه کـه معمولا چهار پنج ساله هست به زبان کودکانـه از فایدههای ختنـه مـیگویند و در هنگام انجام عمل با ساز و آواز و دستزدن حواس او را پرت مـیکنند. در سروستان پسران درون سه که تا دوازده سالگی ختنـه مـیشوند و ختنـهسوران ممکن هست دو روز طول بکشد. روز اول طبل و دهل مـینوازند و عدهای تَرکهبازی مـیکنند. زنان هم مـیخوانند و مـیند. شب با مراسمـی شبیـه حنابندانِ داماد، بـه شوخی و ، بچه را حنا مـیبندند. روز بعد او را بـه مـیبرند و بر اسب تزیین شدهای سوارش مـیکنند و در حالیکه نُقل و سکه بر سرش مـیریزند بـه خانـه بازش مـیگردانند. سرانجام هنگام عصر دلاک محله به منظور ختنـه مـیآید. در خراسان بچه را درون سه یـا هفت روزگی ختنـه مـیکنند و اگر از این تاریخ بگذرد درون پنج که تا هفت سالگی با ختنـهسورانی مفصّل این کار را انجام مـیدهند. صبحِ مراسم بچه را با دستهای مطرب بـه مـیفرستند. درون سر بینـه اسفند دود مـیکنند و کندر و بخور مـیسوزانند. سپس لباسهایی نو بـه پسرک مـیپوشانند و با شادی و هلهله او را بـه خانـه باز مـیگردانند. خراسانیها نیز مانند یزیدیـه یک نفر را بـه عنوان کریب/ کریو برمـیگزینند که تا در انجام ختنـه بـه پدر کودک کمک کند. درون طول عمل سه نوازنده دوتار و دهل و سرنا مـینوازند و آوازهایی مـیخوانند. بعد از انجام عمل، کریب و نزدیکان کودک هرکدام مبلغی بـه عنوان سرسنّتی یـا عیدی بـه بچه مـیدهند و او را مـیبوسند.
ختنـه درون ادبیـات و باورهای عامـیانـه
[ویرایش]اَغلَف یـا ختنـه ناشده درون ادبیـات عامـیانـه بسیـاری از کشورهای اسلامـی کنایـه از نامسلمان است. نیز اصطلاحِ «ابن الغلفاء» درون عربی به منظور کنایـه از مرد کثیرالشـهوه بـه کار رفته است. در عربی مَثَل «بِأَلَمٍ ما تُخْتَنَنَّ»، که معادل هست با «نابرده رنج گنج مـیسر نمـیشود»، مشـهور است. فارسی زبانان مثل «ختنـهسوران قاضی است» را وقتی بـه کار مـیبرند کـه اجتماعی عظیم به منظور موضوعی غیرمـهم جمع شوند یـا مقصود اصلی از انجام کاری را زیر پوشش کار دیگری پنـهان کنند. همچنین عبارتِ «دست نامختون حلال نیست»، یعنی حیوانی کـه به دست مردی ختنـه ناشده ذبح شود حلال نیست، را بـه کار مـیبرند. درون زبان ترکی نیز مثلهایی از ا ین دست رایج است.
گزارشهایی نیز از باورهای عامـیانـه مردم درباره ختنـه نقل شده است. به منظور نمونـه گروهی معتقد بودند کـه باید شمارانی کـه در یک روز باهم ختنـه مـیشوند، فرد باشد و اگر نبود حتما یک خروس را نیز سر برید که تا این شمار فرد شود وگرنـه یکی از پسرها مـیمـیرد. امروزه تقریبآ تمامـی این باورها از اعتبار افتاده است.
حکمت ختنـه زنان
[ویرایش]ختنـه زنان اصطلاحآ خَفْضْ خوانده مـیشود کـه در لغت بـه معنای فرود آوردن و کاستن است.
ب بخشهایی از آلت ی زنان کـه غالبآ، بـه زعم باورمندان بـه وجوب یـا استحباب این عمل، بـه منظور کاستن از شدت تمایلات زنان صورت مـیگیرد و موجب حفظ عفت آنان مـیشود، سنّتی قومـی و محلی بوده هست که بـه بستر سنّت دینی وارد شده و هرچند علاوه بر برخی پیروان ادیـان غیرتوحیدی درون سراسر جهان ، درون مـیان برخی یـهودیـان، مسیحیـان و مسلمانان نیز رایج است، هیچ ذکری از آن درون عهد قدیم، عهد جدید یـا قرآن وجود ندارد.
ختنـه زنان درون درجات مختلف صورت مـیگرفته و سازمان بهداشت جهانی برحسب شدت و گستردگی ایجاد تغییر درون اندام ی زنان، تقسیم بندیهایی از آن عرضه کرده است.
این رسم، ابتدا درون مصر باستان پدید آمده و سپس بـه بخشهای مختلف افریقا، شبه قاره، خاورمـیانـه و اروپای باستان گسترش یـافته است. درون زمـینـه اسطورهشناختیِ مصری ـ افریقایی، باور بر این بوده کـه روح خدایـان و نیز آدمـیان، عنصری دو هست و روح مردانـه زن درون بَظْر و روح زنانـه مرد درون غُلفه نـهفته هست و با ب این اجزاست کـه زنانگی زن و مردانگی مرد کامل مـیشود. درون مصر هنوز هم زنان ختنـه نشده را بـه دیده تحقیر مـینگرند و آنان را زن کامل بـه شمار نمـیآورند.
در عصر جاهلیت
[ویرایش]در شبه جزیره عصر جاهلی، ختنـه زنان مرسوم بوده است؛ مردم عرب درون این دوره و نیز درون دوره اسلامـی بر آن بودند کـه زنان ده برابر مردان هست و بـه ویژه زنان ختنـه نشده تمایلات خارج از اندازه دارند و ازاینرو این زنان را با واژههایی توهین آمـیز مـیخواندند و انتساب یک مرد بـه فرزندیِ زنی ختنـه نشده، دشنامـی سخت تلقی مـیشد. این باور رایج بود کـه سنّت ختنـه زنان از عصر حضرت ابراهیم باقیمانده و آغاز آن ختنـه هاجر بـه دست ساره و سپس ختنـه خود ساره بوده است.
ختنـه زنان نزد پیـامبر اکرم(ص)
[ویرایش]حدیثی از پیـامبر اکرم صلی اللّه علیـه وآله و سلم بـه صورتهای مختلف روایت شده کـه در آن، ایشان بـه زنی کـه در آن دوره ان را ختنـه مـیکرد فرمودند کـه این کار حلال هست ولی حتما به ب جزء کوچکی از اندام ی اکتفا کرد. گفته شده بـه کار بردن واژه مُقطِّعةُالبُظور درون حدیث نبوی خطاب بـه زن ختنـهکننده، بـه جای واژههای متعارفی چون خاتنـه یـا مُبَظِّرَة، احتمالا نشاندهنده نوعی تخفیف و تحقیر این عمل از سوی آن حضرت است. با این حال، دیدگاههای فقهای مسلمان درباره ناروا بودن، روا بودن و وجوب و استحباب ختنـه زنان بسیـار متفاوت است. حدیث مورد بحث، درون دو جامع حدیثی بخاری و مسلم نیـامده و ازاینرو نزد بسیـاری از علمای اهل سنّت وثاقت کافی ندارد و اغلب فقهای مکاتب مختلف بر آناند کـه ختنـه زنان واجب نیست بلکه یک «مکرمت» محسوب مـیشود.
ختنـه زنان درون کشورهای اسلامـی
[ویرایش]درواقع درون سرزمـینهایی چون سوریـه و عربستان کـه در آنها فقه حنبلی رواج دارد و نیز درون مراکش ، تونس و الجزایر کـه فقه مالکی غالب هست یـا درون ایران و عراق کـه فقه شیعی غلبه دارد، ختنـه زنان رایج نیست و در مقیـاس بسیـار محدودی انجام مـیگیرد، ولی درون مصر بـه سبب غلبه فقه شافعی کـه عمدتآ بـه سبب زمـینـه بومـی قائل بـه وجوب ختنـه زنان است، درون مقیـاسی گسترده این عمل رواج دارد.
کار ختنـه زنان را معمولا قابلهها انجام مـیدهند. این عمل درون سنین مختلف انجام مـیشود؛ مثلا ان را درون برخی مناطق، همچون موریتانی، درون روزهای اول بعد از تولد و در آسیـای جنوب شرقی ــ جاوه و مالایـا ــ بین دو که تا هشت سالگی و در برخی مناطق خاورمـیانـه بعد از هفت سالگی، اغلب بین نـه که تا پانزده سالگی، و حتی درون برخی قبایل مسلمان هند زنان را درون صورت عدم بارداری بعد از شش ماه بعد از ازدواج ، ختنـه مـیکنند. این عمل بدون اجرای مراسم انجام مـیشود و برخلاف ختنـه پسران، با جشن و سر و صدایی همراه نیست.
به سبب خطرهای بهداشتی و پزشکی و عوارض بسیـار وخیم جسمـی و روانی کـه ختنـه زنان درون پی دارد، این عمل درون برخی کشورها ممنوع اعلام شده ولی اجرای این ممنوعیت تاکنون قرین توفیق نبوده هست و چالش بر سر استمرار یـا توقف آن همچنان ادامـه دارد.
فهرست منابع
[ویرایش](۱) قرآن کریم.
(۲) کتاب مقدس.
(۳) ابن ابی زید، متن الرسالة فی الفقه المالکی، مغرب ۱۴۱۵/ ۱۹۹۴.
(۴) ابن قدامـه، المغنی، بیروت (۱۳۴۷)، چاپ افست (بی تا).
(۵) ابن قیم جوزیـه، تحفةالمودود باحکام المولود، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
(۶) ابوالفرج اصفهانی.
(۷) ابو مطهر اَزْدی، حکایة ابی القاسم البغدادی، چاپ آدام متز، هایدلبرگ، ۱۹۰۲، چاپ افست بغداد (بی تا).
(۸) محمد بن محمد بلعمـی، تاریخ بلعمـی: تکمله و ترجمـه تاریخ طبری، بـه تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۹) عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۱۰) کلینی، اصول الکافی.
(۱۱) محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، حِلیةالمتقین، تهران ۱۳۶۲ش.
(۱۲) مجلسی، بحار الانوار.
(۱۳) ابن جُزَی، قوانین الاحکام الشرعیة و مسائل الفروع الفقهیة، چاپ عبدالعزیز سیدالاهل، بیروت (۱۹۶۸).
(۱۴) ابن حاج، المدخل، (قاهره) ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۱۵) یحیی بن شرف نووی، روضةالطالبین و عمدة المفتین، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت (بی تا).
(۱۶) ابن کثیر، البدایة والنـهایة، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۷) محمود پاینده، آئینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران ۱۳۵۵ش.
(۱۸) یـاکوب ادوارد پولاک، سفرنامـه پولاک، ترجمـه کیکاوس جهانداری، تهران ۱۳۶۱ش.
(۱۹) علی تلعفری، «الامثال الترکمانیة فی اان»، التراث الشعبی، سال ۶، ش ۲ و ۳ (۱۳۹۵).
(۲۰) خضرسلیمان، «مراسیم اان عند الیزیدیة»، التراث الشعبی، سال ۵، ش ۱۱ (۱۳۹۴).
(۲۱) دهخدا.
(۲۲) سامـی ذیب، ختان الذکور و الإناث عند الیـهود و المسیحیین و المسلمـین الجدل الدینی و الطبی و الاجتماعی و القانونی، ریـاض ۲۰۰۰.
(۲۳) کارلا سرنا، سفرنامـه مادام کارلا سرنا: آدمها و آیینها درون ایران، ترجمـه علیـاصغر سعیدی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۴) ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران ۱۳۶۳ش.
(۲۵) فرهنگ بزرگ سخن، بـه سرپرستی حسن انوری، تهران: سخن، ۱۳۸۱ش.
(۲۶) محمد اخضر، «الافراح و الاحزان فی منطقة وادی ریغ»، التراث الشعبی، سال ۹، ش ۳ (۱۳۹۸).
(۲۷) احمدبن محمد مـیدانی، مجمع الامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۲۸) صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۴۹ش.
(۲۹) ابن منظور، لسان العرب.
(۳۰) صالح عبدالسمـیع آبی ازهری، جواهرالاکلیل، بیروت: دارالمعرفة، (بی تا).
(۳۱) ابن اثیر، النـهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ صلاح بن محمد بن عویضه، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷.
(۳۲) ابن ادریس حلّی، کتاب السرائر الحاوی لتحریرالفتاوی، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱.
(۳۳) ابن بابویـه، علل الشرایع، نجف ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، چاپ افست قم (بی تا).
(۳۴) ابن بابویـه، کتاب الخصال، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
(۳۵) ابن تیمـیه، شرح العمدة فی الفقه، ج ۱، چاپ سعود بن صالح عطیشان، ریـاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۳۶) ابن جوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، چاپ محمد بن عبدالرحمان عبداللّه، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۳۷) ابن حجر عسقلانی، فتح الباری: شرح صحیح البخاری، بولاق ۱۳۰۰ـ۱۳۰۱، چاپ افست (بی تا).
(۳۸) ابن عابدین (محمد بن محمدامـین)، حاشیة قرةعیون الاخبار تکملة ردالمحتار علی الدر المختار: شرح تنویرالابصار، درون ابن عابدین (محمدامـین)، حاشیة ردالمحتار علی الدر المختار: شرح تنویرالابصار، ج ۷ـ۸، چاپ افست بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۳۹) ابن عبدالبرّ، التمـهید، ج ۲۳، چاپ سعید احمد اعراب، (رباط) ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۴۰) ابن عبدالبرّ، الکافی فی فقه اهل المدینة المالکی، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۴۱) ابن نجیم، البحرالرائق شرح کنزالدقائق، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
(۴۲) احمد بن حنبل، مسندالامام احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر، (بی تا).
(۴۳) یوسف بن احمد بحرانی، الحدائق الناضرة فی احکام العترةالطاهرة، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ش.
(۴۴) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، (چاپ محمد ذهنی افندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۴۵) منصور بن یونس بهوتی حنبلی، کشّاف القناع عن متنالاقناع، چاپ محمدحسن شافعی، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
(۴۶) احمد بن حسین بیـهقی، السنن الکبری، بیروت: دارالفکر، (بی تا).
(۴۷) حرّ عاملی، وسائل الشیعه.
(۴۸) محمد بن احمد خطیب شربینی، مغنی المحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنـهاج، (قاهره) ۱۳۷۷/۱۹۵۸.
(۴۹) خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مـهدی مخزومـی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹.
(۵۰) محمد بن احمد دسوقی، حاشیة الدسوقی علی الشرح الکبیر، (بیروت) : داراحیـاءالکتب العربیة، (بی تا).
(۵۱) سامـی ذیب، مؤامرةالصمت ختان الذُّکور و الإناث عندالیـهود و المسیحیین و المسلمـین الجدل الدینی و الطبی و الاجتماعی و القانونی، دمشق ۲۰۰۳.
(۵۲) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تنویرالحوالک شرح علی موطامالک، چاپ محمد عبدالعزیز خالدی، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
(۵۳) محمد شوکانی، نیل الأوطار من احادیث سید الاخیـار: شرح منتقی الاخبار، بیروت (۱۴۱۲/ ۱۹۹۲).
(۵۴) محمد بن مکی شـهید اول، ذکری الشیعة فی احکام الشریعة، چاپ سنگی (تهران ۱۲۷۲).
(۵۵) زین الدین بن علی شـهیدثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، قم ۱۴۱۳ـ۱۴۱۹.
(۵۶) طبرسی، تفسیر مجمع البیـان.
(۵۷) طبری، جامع البیـان عن تاویل القرآن.
(۵۸) محمد بن علی طوری، تکملة البحر الرائق شرح کنزالدقائق، درون ابن نجیم، البحرالرائق، ج ۷ـ۹، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷.
(۵۹) محمد بن حسن طوسی، التبیـان فی تفسیر القرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت (بی تا).
(۶۰) محمد بن حسن طوسی، کتاب الخلاف، چاپ محمدمـهدی نجف، جواد شـهرستانی، و علی خراسانی کاظمـی، قم ۱۴۰۷ـ۱۴۱۷.
(۶۱) محمد بن حسن طوسی، المبسوط فی فقه الامامـیة، تهران: المکتبة المرتضویة، ۱۳۸۷ـ۱۳۸۸.
(۶۲) محمد بن حسن طوسی، النـهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، بیروت: دارالاندلس، (بی تا)، چاپ افست قم (بی تا).
(۶۳) حسن بن یوسف علامـه حلّی، تذکرةالفقهاء، قم ۱۴۱۴ـ.
(۶۴) حسن بن یوسف علامـه حلّی، مختلف الشیعة فی احکام الشریعة، قم ۱۴۱۲ـ ۱۴۲۰.
(۶۵) علی بن حسین علم الهدی، رسائل الشریف المرتضی، چاپ مـهدی رجائی، قم ۱۴۰۵ـ۱۴۱۰.
(۶۶) علی غروی تبریزی، التنقیح فی شرح العروة الوثقی: کتاب الصلاة، تقریرات درس آیتاللّه خوئی، ج ۹، قم ۱۴۱۰.
(۶۷) محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۱.
(۶۸) نعمان بن محمد قاضی نعمان، دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایـا و الاحکام، چاپ آصف بن علی اصغر فیضی، قاهره (۱۹۶۳ـ ۱۹۶۵)، چاپ افست (قم، بی تا).
(۶۹) یحیی بن شرف نووی، المجموع: شرح المُهَذّب، بیروت: دارالفکر، (بی تا).
(۷۰) محمد بن محمد مفید، المُقْنِعَة، قم ۱۴۱۰.
(۷۱) محمدحسن بن باقر ، جواهرالکلام فی شرح شرائعالاسلام، ج ۳۱، چاپ محمود قوچانی، بیروت ۱۹۸۱.
(۷۲)امام خمـینی، تحریر الوسیله.
پانویس
[ویرایش] ۱. خلیل بن احمد، کتاب العین، ذیل «ختن»، چاپ مـهدی مخزومـی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹. ۲. ابن منظور، لسان العرب، ذیل «ختن». ۳. محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ذیل «ختن»، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۱. ۴. ابن اثیر، النـهایة فی غریب الحدیث و الاثر، «خفض»، «غلف»، ذیل «ختن»، «قلف»، چاپ صلاح بن محمد بن عویضه، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷. ۵. ابن منظور، لسان العرب، ذیل«خفض». ۶. ابن منظور، لسان العرب، ذیل «غلف». ۷. ابن منظور، لسان العرب، ذیل «ختن». ۸. ابن منظور، لسان العرب، ذیل «قلف». ۹. ابن ادریس حلّی، کتاب السرائر الحاوی لتحریرالفتاوی، ج۳، ص۴۸۱، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱. ۱۰. یحیی بن شرف نووی، المجموع: شرح المُهَذّب، ج۱، ص۳۰۱ـ۳۰۲، بیروت: دارالفکر، (بی تا). ۱۱. منصور بن یونس بهوتی حنبلی، کشّاف القناع عن متنالاقناع، ج۱، ص۹۳، چاپ محمدحسن شافعی، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷. ۱۲. کتاب مقدس، ۱۷:۱. ۱۳. کتاب مقدس،۱:۹-۱۳. ۱۴. ، کتاب مقدس، ۳۴: ۱۵ـ۱۸. ۱۵. سامـی ذیب، ختان الذکور و الإناث عند الیـهود و المسیحیین و المسلمـین الجدل الدینی و الطبی و الاجتماعی و القانونی، ص۵۲، ریـاض ۲۰۰۰. ۱۶. طبری، جامع البیـان عن تاویل القرآن، ذیل آیـه ۱۲۵ سوره نساء و آیـه ۵ سوره بینـه. ۱۷. محمد بن حسن طوسی، التبیـان فی تفسیر القرآن، آیـه ۱۲۵ سوره نساء و آیـه ۵ سوره بینـه، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت (بی تا). ۱۸. طبرسی، تفسیر مجمع البیـان، ذیل آیـه ۱۲۵ سوره نساء، آیـه ۵ سوره بینـه. ۱۹. محمد بن حسن طوسی، التبیـان فی تفسیر القرآن، ذیل آیـه ۱۳۸ سوره بقره، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت (بی تا). ۲۰. طبرسی، تفسیر مجمع البیـان، ذیل آیـه ۱۳۸ سوره بقره. ۲۱. ابن جوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ذیل آیـه ۱۳۸ سوره بقره، چاپ محمد بن عبدالرحمان عبداللّه، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷. ۲۲. احمد بن حنبل، مسندالامام احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۲۲، بیروت: دارصادر، (بی تا). ۲۳. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۱، (چاپ محمد ذهنی افندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت (بی تا). ۲۴. نعمان بن محمد قاضی نعمان، دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایـا و الاحکام، ج۱، ص۱۲۴، چاپ آصف بن علی اصغر فیضی، قاهره (۱۹۶۳ـ ۱۹۶۵)، چاپ افست (قم، بی تا). ۲۵. محمد بن احمد خطیب شربینی، مغنی المحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنـهاج، ج۴، ص۲۰۳، (قاهره) ۱۳۷۷/۱۹۵۸. ۲۶. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۴۴۳. ۲۷. ابن عبدالبرّ، التمـهید، ج۲۳، ص۱۴۰، ج ۲۳، چاپ سعید احمد اعراب، (رباط) ۱۴۱۰/۱۹۹۰. ۲۸. عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تنویرالحوالک شرح علی موطامالک، ج۱، ص۱۷۰، چاپ محمد عبدالعزیز خالدی، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷. ۲۹. مجلسی، بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۷۴. ۳۰. مجلسی، بحار الانوار، ج۱۷، ص۲۹۹. ۳۱. کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۳۸۸. ۳۲. ابن بابویـه، علل الشرایع، ج۲، ص۵۹۴، نجف ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، چاپ افست قم (بی تا). ۳۳. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۴۳۸. ۳۴. محمد بن محمد مفید، المُقْنِعَة، ج۱، ص۴۴۲، قم ۱۴۱۰. ۳۵. علی بن حسین علم الهدی، رسائل الشریف المرتضی، ج۳، ص۳۹، چاپ مـهدی رجائی، قم ۱۴۰۵ـ۱۴۱۰. ۳۶. محمد بن حسن طوسی، المبسوط فی فقه الامامـیة، ج۱، ص۱۵۵، تهران:المکتبة المرتضویة، ۱۳۸۷۱۳۸۸. ۳۷. محمدحسن بن باقر ، جواهرالکلام فی شرح شرائعالاسلام، ج۳۱، ص۲۶۳، ج ۳۱، چاپ محمود قوچانی، بیروت ۱۹۸۱. ۳۸. مدارک الاحکام ج۸، ص ۱۱۸. ۳۹. علی غروی تبریزی، التنقیح فی شرح العروة الوثقی: کتاب الصلاة، ج۹، ص۱۳، تقریرات درس آیتاللّه خوئی، ج ۹، قم ۱۴۱۰. ۴۰. حسن بن یوسف علامـه حلّی، مختلف الشیعة فی احکام الشریعة، ج۳، ص۵۷، قم ۱۴۱۲ـ ۱۴۲۰. ۴۱. حسن بن یوسف علامـه حلّی، مختلف الشیعة فی احکام الشریعة، ج۳، ص۶۰، قم ۱۴۱۲ـ ۱۴۲۰. ۴۲. محمد بن مکی شـهید اول، ذکری الشیعة فی احکام الشریعة، ج۱، ص۲۷۰، چاپ سنگی (تهران ۱۲۷۲). ۴۳. یحیی بن شرف نووی، المجموع: شرح المُهَذّب، ج۱، ص۳۰۰ـ۳۰۱، بیروت: دارالفکر، (بی تا). ۴۴. ابن تیمـیه، شرح العمدة فی الفقه، ج۱، ص۲۴۳ـ ۲۴۴، ج ۱، چاپ سعود بن صالح عطیشان، ریـاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳. ۴۵. یحیی بن شرف نووی، المجموع: شرح المُهَذّب، ج۱، ص۳۰۰، بیروت: دارالفکر، (بی تا). ۴۶. ابن عبدالبرّ، الکافی فی فقه اهل المدینة المالکی، ج۱، ص۶۱۲، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷. ۴۷. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری: شرح صحیح البخاری، ج۱۰، ص۲۸۷، بولاق ۱۳۰۰ـ۱۳۰۱، چاپ افست (بی تا). ۴۸. محمد بن علی طوری، تکملة البحر الرائق شرح کنزالدقائق، ج۷، ص۱۶۱، درون ابن نجیم، البحرالرائق، ج ۷ـ۹، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷. ۴۹. صالح عبدالسمـیع آبی ازهری، جواهرالاکلیل، ج۱، ص۷۹، بیروت: دارالمعرفة، (بی تا). ۵۰. احمد بن حسین بیـهقی، السنن الکبری، ج۸، ص۳۲۳ـ۳۲۵، بیروت: دارالفکر، (بی تا). ۵۱. محمد بن حسن طوسی، کتاب الخلاف، ج۵، ص۴۹۴ ۴۹۵، چاپ محمدمـهدی نجف، جواد شـهرستانی، و علی خراسانی کاظمـی، قم ۱۴۰۷۱۴۱۷. ۵۲. ابن تیمـیه، شرح العمدة فی الفقه، ج۱، ص۲۴۴ـ۲۴۵، ج ۱، چاپ سعود بن صالح عطیشان، ریـاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳. ۵۳. محمد بن احمد خطیب شربینی، مغنی المحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنـهاج، ج۴، ص۲۰۳، (قاهره) ۱۳۷۷/۱۹۵۸. ۵۴. یوسف بن احمد بحرانی، الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة، ج۲۵، ص۴۹، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ش. ۵۵. یوسف بن احمد بحرانی، الحدائق الناضرة فی احکام العترةالطاهرة، ج۲۵، ص۵۴، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ش. ۵۶. محمدحسن بن باقر ، جواهرالکلام فی شرح شرائعالاسلام، ج۳۱، ص۲۶۱۲۶۲، ج ۳۱، چاپ محمود قوچانی، بیروت ۱۹۸۱. ۵۷. یحیی بن شرف نووی، المجموع: شرح المُهَذّب، ج۱، ص۳۰۲ـ۳۰۳، بیروت: دارالفکر، (بی تا). ۵۸. امام خمـینی، تحریر الوسیلة ج ۲، ص ۳۱۱. ۵۹. محمد بن حسن طوسی، کتاب الخلاف، ج۳، ص۵۰۳، چاپ محمدمـهدی نجف، جواد شـهرستانی، و علی خراسانی کاظمـی، قم ۱۴۰۷۱۴۱۷. ۶۰. ابن قدامـه، المغنی، ج۶، ص۱۲۰ـ۱۲۱، بیروت (۱۳۴۷)، چاپ افست (بی تا). ۶۱. حسن بن یوسف علامـه حلّی، تذکرةالفقهاء، ج۱۲، ص۱۸۵، قم ۱۴۱۴. ۶۲. ابن ادریس حلّی، کتاب السرائر الحاوی لتحریرالفتاوی، ج۳، ص۴۸۱، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱. ۶۳. یحیی بن شرف نووی، روضةالطالبین و عمدة المفتین، ج۷، ص۳۸۷ـ۳۸۸، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت (بی تا). ۶۴. محمد بن حسن طوسی، النـهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، ج۱، ص۵۰۲، بیروت:دارالاندلس، (بی تا)، چاپ افست قم (بی تا). ۶۵. ابن قدامـه، المغنی، ج۱، ص۷۰، بیروت (۱۳۴۷)، چاپ افست (بی تا). ۶۶. محمدحسن بن باقر ، جواهرالکلام فی شرح شرائعالاسلام، ج۳۱، ص۲۶۱، ج ۳۱، چاپ محمود قوچانی، بیروت ۱۹۸۱. ۶۷. کلینی، اصول الکافی، ج۶، ص۳۷. ۶۸. احمد بن حسین بیـهقی، السنن الکبری، ج۸، ص۳۲۵، بیروت: دارالفکر، (بی تا). ۶۹. ابن قدامـه، المغنی، ج۱، ص۷۰، بیروت (۱۳۴۷)، چاپ افست (بی تا). ۷۰. محمدحسن بن باقر ، جواهرالکلام فی شرح شرائعالاسلام، ج۳۱، ص۲۶۱، ج ۳۱، چاپ محمود قوچانی، بیروت ۱۹۸۱. ۷۱. یحیی بن شرف نووی، المجموع: شرح المُهَذّب، ج۱، ص۳۰۰ـ۳۰۱، بیروت: دارالفکر، (بی تا). ۷۲. محمد بن احمد خطیب شربینی، مغنی المحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنـهاج، ج۴، ص۲۰۲، (قاهره) ۱۳۷۷/۱۹۵۸. ۷۳. سامـی ذیب، ختان الذکور و الإناث عند الیـهود و المسیحیین و المسلمـین الجدل الدینی و الطبی و الاجتماعی و القانونی، ص۳۱۰-۳۱۲، ریـاض ۲۰۰۰. ۷۴. احمد بن حسین بیـهقی، السنن الکبری، ج۸، ص۳۲۴، بیروت: دارالفکر، (بی تا). ۷۵. یحیی بن شرف نووی، المجموع: شرح المُهَذّب، ج۱، ص۳۰۳، بیروت: دارالفکر، (بی تا). ۷۶. زین الدین بن علی شـهیدثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ج۸، ص۴۰۲۴۰۳، قم ۱۴۱۳۱۴۱۹. ۷۷. ابن نجیم، البحرالرائق شرح کنزالدقائق، ج۳، ص۳۵۹، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷. ۷۸. ابن عابدین (محمد بن محمدامـین)، حاشیة قرةعیون الاخبار تکملة ردالمحتار علی الدر المختار: شرح تنویرالابصار، ج۷، ص۱۱۵، درون ابن عابدین (محمدامـین)، حاشیة ردالمحتار علی الدر المختار: شرح تنویرالابصار، ج ۷ـ۸، چاپ افست بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹. ۷۹. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری: شرح صحیح البخاری، ج۱۰، ص۲۸۹، بولاق ۱۳۰۰ـ۱۳۰۱، چاپ افست (بی تا). ۸۰. منصور بن یونس بهوتی حنبلی، کشّاف القناع عن متنالاقناع، ج۱، ص۹۳، چاپ محمدحسن شافعی، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷. ۸۱. ابن بابویـه، کتاب الخصال، ج۱، ص۳۱۳، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش. ۸۲. زین الدین بن علی شـهیدثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ج۷، ص۲۵۲۶، قم ۱۴۱۳۱۴۱۹. ۸۳. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۴۴۴. ۸۴. محمد بن احمد خطیب شربینی، مغنی المحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنـهاج، ج۳، ص۲۴۵، (قاهره) ۱۳۷۷/۱۹۵۸. ۸۵. وسائل الشیعة ج ۲۴، ص ۲۷۱. ۸۶. احمد بن حنبل، مسندالامام احمد بن حنبل، ج۴، ص۲۱۷، بیروت: دارصادر، (بی تا). ۸۷. محمد بن احمد دسوقی، حاشیة الدسوقی علی الشرح الکبیر، ج۲، ص۳۳۷، (بیروت) : داراحیـاءالکتب العربیة، (بی تا). ۸۸. محمد شوکانی، نیل الأوطار من احادیث سید الاخیـار: شرح منتقی الاخبار، ج۶، ص۱۸۶، بیروت (۱۴۱۲/ ۱۹۹۲). ۸۹. ابن حاج، المدخل، ج۳، ص۲۹۶، (قاهره) ۱۴۰۱/۱۹۸۱. ۹۰. ابن جُزَی، قوانین الاحکام الشرعیة و مسائل الفروع الفقهیة، ج۱، ص۲۱۴، چاپ عبدالعزیز سیدالاهل، بیروت (۱۹۶۸). ۹۱. ابن کثیر، البدایة والنـهایة، ج۱۱، ص۱۳۸، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. ۹۲. کارلا سرنا، سفرنامـه مادام کارلا سرنا: آدمها و آیینها درون ایران، ج۱، ص۲۸۱، ترجمـه علیـاصغر سعیدی، تهران ۱۳۶۲ش. ۹۳. ابن کثیر، البدایة والنـهایة، ج۱۳، ص۲۸۵، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. ۹۴. ابن کثیر، البدایة والنـهایة، ج۱۳، ص۲۸۵، پانویس ۳، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. ۹۵. سامـی ذیب، ختان الذکور و الإناث عند الیـهود و المسیحیین و المسلمـین الجدل الدینی و الطبی و الاجتماعی و القانونی، ص۳۸، ریـاض ۲۰۰۰. ۹۶. محمد اخضر، «الافراح و الاحزان فی منطقة وادی ریغ»، ج۱، ص۲۰ـ۲۱، التراث الشعبی، سال ۹، ش ۳ (۱۳۹۸). ۹۷. یـاکوب ادوارد پولاک، سفرنامـه پولاک، ج۱، ص۱۴۰، ترجمـه کیکاوس جهانداری، تهران ۱۳۶۱ش. ۹۸. محمود پاینده، آئینها و باورداشتهای گیل و دیلم، ج۱، ص۳۶ـ۳۷، تهران ۱۳۵۵ش. ۹۹. صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، ج۱، ص۴۲۲ـ۴۲۳، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۴۹ش. ۱۰۰. صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، ج۱، ص۴۸۹ـ۴۹۰، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۴۹ش. ۱۰۱. خضرسلیمان، «مراسیم اان عند الیزیدیة»، التراث الشعبی، ص۱۱۵-۱۱۸، سال ۵، ش ۱۱ (۱۳۹۴). ۱۰۲. ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص۱۶۰ـ۱۶۷، تهران ۱۳۶۳ش. ۱۰۳. دهخدا، ذیل واژه. ۱۰۴. فرهنگ بزرگ سخن، بـه سرپرستی حسن انوری، ذیل «ختنـه نکرده»، تهران: سخن، ۱۳۸۱ش. ۱۰۵. ابن قیم جوزیـه، تحفةالمودود باحکام المولود، ص۱۴۷، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳. ۱۰۶. احمدبن محمد مـیدانی، مجمع الامثال، ج۱، ص۱۸۸، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷. ۱۰۷. دهخدا، ذیل «ختنـه سوران». ۱۰۸. فرهنگ بزرگ سخن، بـه سرپرستی حسن انوری، ذیل «ختنـه سوران»، تهران: سخن، ۱۳۸۱ش. ۱۰۹. ابراهیم شکورزاده، ج۱، ص۱۵۹، پانویس ۳، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران ۱۳۶۳ش. ۱۱۰. علی تلعفری، «الامثال الترکمانیة فی اان»، ج۱، ص۱۱۵، التراث الشعبی، سال ۶، ش ۲ و ۳ (۱۳۹۵). ۱۱۱. ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ج۱، ص۱۶۸ـ۱۶۹، تهران ۱۳۶۳ش. ۱۱۲. محمود پاینده، آئینها و باورداشتهای گیل و دیلم، ج۱، ص۳۸، تهران ۱۳۵۵ش. ۱۱۳. صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، ج۱، ص۴۲۳، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۴۹ش. ۱۱۴. ابن منظور، لسان العرب، ذیل «خفض». ۱۱۵. ابن قیم جوزیـه، تحفةالمودود باحکام المولود، ج۱، ص۱۱۹، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳. ۱۱۶. عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، ج۷، ص۲۷ـ۲۹، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بی تا). ۱۱۷. محمد بن محمد بلعمـی، تاریخ بلعمـی: تکمله و ترجمـه تاریخ طبری، ج۱، ص۱۴۲ـ ۱۴۳، بـه تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی، تهران ۱۳۸۰ش. ۱۱۸. ابن قیم جوزیـه، تحفةالمودود باحکام المولود، ج۱، ص۱۴۷ـ۱۴۸، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳. ۱۱۹. ابوالفرج اصفهانی، ج۲۲، ص۱۴ـ۱۵. ۱۲۰. ابو مطهر اَزْدی، حکایة ابی القاسم البغدادی، ج۱، ص۶۴ـ۶۵، چاپ آدام متز، هایدلبرگ، ۱۹۰۲، چاپ افست بغداد (بی تا). ۱۲۱. ابن قیم جوزیـه، تحفةالمودود باحکام المولود، ج۱، ص۱۴۷، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳. ۱۲۲. عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، ج۷، ص۲۷، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بی تا). ۱۲۳. محمد بن محمد بلعمـی، تاریخ بلعمـی: تکمله و ترجمـه تاریخ طبری، ج۱، ص۱۴۲ـ۱۴۳، بـه تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی، تهران ۱۳۸۰ش. ۱۲۴. ابن قیم جوزیـه، تحفةالمودود باحکام المولود، ج۱، ص۱۴۸ـ۱۴۹، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳. ۱۲۵. محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، حِلیةالمتقین، ج۱، ص۸۵، تهران ۱۳۶۲ش. ۱۲۶. عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، ج۷، ص۲۸، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بی تا). ۱۲۷. کلینی، اصول الکافی، ج۶، ص۳۸. ۱۲۸. ابن قیم جوزیـه، تحفةالمودود باحکام المولود، ج۱، ص۱۴۸، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳. ۱۲۹. محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، حِلیةالمتقین، ج۱، ص۸۴، تهران ۱۳۶۲ش. ۱۳۰. کلینی، اصول الکافی، ج۶، ص۳۷. ۱۳۱. ابن ابی زید، متن الرسالة فی الفقه المالکی، ج۱، ص۱۰۳، مغرب ۱۴۱۵/ ۱۹۹۴. ۱۳۲. ابن قدامـه، المغنی، ج۱، ص۷۰ـ۷۱، بیروت (۱۳۴۷)، چاپ افست (بی تا). ۱۳۳. ابن قیم جوزیـه، تحفةالمودود باحکام المولود، ج۱، ص۱۲۷ـ۱۲۸، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳. ۱۳۴. ابن قیم جوزیـه، تحفةالمودود باحکام المولود، ج۱، ص۱۳۱، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳. ۱۳۵. ابن قیم جوزیـه، تحفةالمودود باحکام المولود، ج۱، ص۱۳۷، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳. ۱۳۶. ابن قیم جوزیـه، تحفةالمودود باحکام المولود، ج۱، ص۱۵۲، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳. ۱۳۷. محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، حِلیةالمتقین، ج۱، ص۸۵، تهران ۱۳۶۲ش.منابع
[ویرایش] دانشنامـه بزرگ اسلامـی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامـی، برگرفته از مقاله «ختنـه»، شماره۶۹۲۵.فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیـهم السلام ج۳، ص۴۳۳
[ختنـه - ویکی فقه لباس ختن سوران]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 12 Nov 2018 12:55:00 +0000